داعش

متن مرتبط با «استان» در سایت داعش نوشته شده است

هزینه هر سفر استانی رئیسی ۵‌.۱۷ میلیارد تومان!

  • می‌توان گفت هر سفر استانی رئیسی به طور میانگین ۵.۱۷ میلیارد تومان برای دولت هزینه دارد. در این سفر‌ها حدود ۲۰درصد اعتبارات، صرف پرداخت حقوق و دستمزد می‌شود؛ بنابراین رئیسی برای هر سفر به‌طور میانگین سه میلیارد و ۶۴۰ میلیون تومان حقوق و دستمزد می‌دهد., ...ادامه مطلب

  • بارش باران در ۵ استان

  • به گزارش «شیعه نیوز»، رئیس مرکز ملی پیش‌بینی و مدیریت بحران مخاطرات وضع هوا از بارش باران در پنج استان و وزش باد شدید و خیزش گرد و خاک در برخی استان‌ها و کاهش دما در نوار شمالی کشور تا سه شنبه خبر داد. صادق ضیاییان درباره وضعیت جوی کشور اظهار کرد: بر اساس تحلیل آخرین نقشه‌های پیش‌یابی هواشناسی، از امروز تا ظهر فردا (۲۴ تا ۲۵ مهرماه) در گیلان، غرب مازندران، شمال استان‌های آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی و بخش‌هایی از اردبیل بارش پراکنده باران، گاهی رعد و برق و وزش باد شدید موقت رخ می‌دهد. وی افزود: از بعدازظهر دوشنبه و طی روز سه شنبه (۲۵ و ۲۶ مهرماه) به‌تدریج گستره بارش‌ها به استان‌های گلستان، خراسان شمالی و شمال خراسان رضوی نیز کشیده می‌شود و با تقویت جریانات شمالی، بارش در استان‌های ساحلی خزر تشدید شده و دریای خرز مواج و متلاطم خواهد بود. چهارشنبه(۲۷ مهرماه) نیز در مناطق ذکر شده بارش پراکنده دور از انتظار نیست. به گفته رئیس مرکز ملی پیش‌بینی و مدیریت بحران مخاطرات وضع هوا یکشنبه و دوشنبه(۲۴ و ۲۵ مهرماه) برای جنوب شرق و نوار شرقی کشور به‌ویژه منطقه زابل و سه شنبه و چهارشنبه در نیمه‌شرقی کشور، شمال اصفهان و استان‌های واقع در دامنه‌های جنوبی البرز در بعضی ساعات وزش باد شدید و احتمال خیزش گرد و خاک پیش‌بینی می‌شود. ضیاییان ادامه داد: پنجشنبه(۲۸ مهرماه) در بخش‌هایی از شمال غرب و غرب، وزش باد شدید رخ می‌دهد و در سایر مناطق کشور جوی پایدار حاکم است. تا روز سه‌شنبه در نوار شمالی کشور کاهش دما و از چهارشنبه تا آخر هفته افزایش دما پیش‌بینی می‌شود. رئیس مرکز ملی پیش‌بینی و مدیریت بحران مخاطرات وضع هوا درباره وضعیت جوی تهران طی دو روز آینده اظهارکرد: آسمان تهران فردا (۲۵ مهرماه) قسمتی ا, ...ادامه مطلب

  • جزئیات پیاده‌روی جاماندگان اربعین در استان قم

  • به گزارش «شیعه نیوز»، روابط عمومی اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم اعلام کرد:همزمان با اربعین سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام، مراسم پیاده‌روی و اجتماع دلدادگان حسینی در دو نقطه شهر قم و ۶ نقطه شهرهای تابعه استان برگزار می‌شود. در شهر قم مسیر بلوار پیامبر اعظم(ص) تا مسجد مقدس جمکران ساعت ۱۷:۳۰ و ابتدای خیابان قمر بنی هاشم(ع) شیخ آباد به سمت امامزاده سید معصوم(ع) برای پیاده‌روی، نوحه‌سرایی، عزاداری و قرائت زیارت اربعین در نظر گرفته شده است. در شهرستان کهک، این مراسم در امامزاده زینب خاتون(س) کهک، روستای امامزاده ابراهیم(ع) و امامزاده بوره روستای فردو برگزار می‌شود. همچنین مراسم پیاده روی عزاداران حسینی در شهرستان جعفرآباد از گلزار شهدای این شهرستان به سمت مزار شهدای گمنام برگزار می‌شود و در شهر قنوات نیز دلدادگان حسینی به سمت امامزادگان طیب و طاهر علیهم‌السلام عزاداری خواهند کرد. در بخش خلجستان قم دسته‌های عزاداری از روستاهای مختلف به سمت امامزاده زکریا علیه‌السلام حرکت خواهند کرد و با اجتماع عزاداران حسینی در این مکان مقدس، برنامه‌های سخنرانی، سوگواری و قرائت زیارت اربعین اجرا می‌شود. لازم به ذکر است که تاکنون حدود ۲۰ موکب برای خدمت‌رسانی به عزاداران اربعین حسینی در بلوار پیامبر اعظم(ص) اعلام آمادگی کرده‌اند. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • داعش برای فروش زنان و آثار باستانی، به یک شبکه پنهانی غیر قابل ردیابی و شناسایی روی آورد.

  •    به نقل از پایگاه خبری السومریه نیوز عراق، کارشناسان فناوری عراقی اعلام کردند که گروهک تروریستی داعش، زنان دربند خود و آثار باستانی شهر موصل، مرکز استان مرزی نینوا در شمال غرب این کشور را در شبکه پنهانی «دارک وب» به فروش می رساند.   بر اساس این گزارش، کارشناسان مذکور امروز (چهارشنبه) در گفت و گو با السومریه نیوز اکید کردند که تروریست های داعش در این رویکرد جدید، آثار باستانی دزدیده شده و زنان ربوده شده در عراق و سوریه را با قیمت پایین و از طریق پایگاه های اینترنتی پنهانی، به مشتریان خود در سراسر جهان می فروشند. به گفته این کارشناسان، داعش برای جبران کاهش شدید منابع مالی و درآمدهای خویش، در این اواخر ده ها دختر ربوده شده از مناطق تحت اشغال خود را از طریق «دارک وب» به فروش رسانده و قیمت آنها را نیز بر اساس سن و سال و زیبایی تعیین کرده به گونه ای که نزدیک به ۵۰۰ دلار برآورد می شود. لازم به ذکر است که شبکه های پنهانی معروف به «شبکه تاریکی» (Dark Web) محل انجام فعالیت های اقتصادی غیر قانونی از جمله قاچاق انسان و برده داری جنسی، فروش مواد مخدر، اسلحه و اعضای بدن، تهیه ارزهای قلبی و استخدام قاتلان و هکرها هستند چرا که در دسترس عموم قرار نمی گیرند و فعالیت های آن نیز غیر قابل ردیابی و شناسایی می باشد.  , ...ادامه مطلب

  • داعش ۴۵ نفر از اعضای خود را در استان کرکوک زنده زنده دفن کردند

  •       یک منبع آگاه در ارتش عراق اعلام کرد: تروریست های تکفیری داعش ۴۵ نفر از اعضای خود را در استان کرکوک زنده زنده دفن کردند.بر اساس این گزارش، وی در همین ارتباط اظهار داشت: تروریست های داعش اعضای خود را به دلیل فرار آنها از رویارویی با نیروهای امنیتی عراق زنده به گور کردند.این مقام امنیتی که نخواست نامش فاش شود در ادامه تصریح کرد: تروریست های تکفیری داعش در ارتکاب جنایت های خود حتی به اعضای خود نیز رحم نمی کنند.این در حالی است که به دلیل پیشروی های ارتش عراق و نیروهای مردمی در حومه جنوبی کرکوک و آزاد سازی شهر البشیر تروریست های داعش در وضعیت روحی ـ روانی مناسبی به سر نمی برند.گفتنی است، پیروزی های ارتش عراق و نیروهای مردمی در منطقه البشیر موجب تضعیف روحیه تروریست های داعش شده است و این مسأله موجب شده تا این گروه تروریستی دست به چنین اقداماتی بزند.  , ...ادامه مطلب

  • داعش ۴۵ نفر از اعضای خود را در استان کرکوک زنده زنده دفن کردند

  •       یک منبع آگاه در ارتش عراق اعلام کرد: تروریست های تکفیری داعش ۴۵ نفر از اعضای خود را در استان کرکوک زنده زنده دفن کردند.بر اساس این گزارش، وی در همین ارتباط اظهار داشت: تروریست های داعش اعضای خود را به دلیل فرار آنها از رویارویی با نیروهای امنیتی عراق زنده به گور کردند.این مقام امنیتی که نخواست نامش فاش شود در ادامه تصریح کرد: تروریست های تکفیری داعش در ارتکاب جنایت های خود حتی به اعضای خود نیز رحم نمی کنند.این در حالی است که به دلیل پیشروی های ارتش عراق و نیروهای مردمی در حومه جنوبی کرکوک و آزاد سازی شهر البشیر تروریست های داعش در وضعیت روحی ـ روانی مناسبی به سر نمی برند.گفتنی است، پیروزی های ارتش عراق و نیروهای مردمی در منطقه البشیر موجب تضعیف روحیه تروریست های داعش شده است و این مسأله موجب شده تا این گروه تروریستی دست به چنین اقداماتی بزند.  , ...ادامه مطلب

  • داستان قدرت بخشش یک بانوی خردمند به یک مسافر

  • داستان قدرت بخشش یک بانوی خردمند به یک مسافر     بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا کرد. روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود. بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در کیف بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به او بدهد. زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد. مسافر بسیار شادمان شد و از این که شانس به او روى کرده بود، از خوشحالى سر از پا نمى شناخت. او مى دانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر مى تواند راحت زندگى کند. ولى چند روز بعد، مطلبی به ذهن مرد مسافر رسید و او در جستجوی بانوی خردمند راه افتاد تا هرچه زودتر، او را بیابد. بالاخره هنگامى که او را یافت، سنگ را پس داد و گفت: «خیلى فکر کردم. مى دانم این سنگ چقدر با ارزش است، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید که چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى، آن عظمتی را به من بده که به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشى.» , ...ادامه مطلب

  • داستان ضرب المثل آدم هفت خط

  • داستان ضرب المثل آدم هفت خط     در زمان  ساسانیان پیمانه های ظریف و زیبائی از شاخ گاو یا بزکوهی درست می کردند که چون پایه نداشته کسی نمی توانسته آن را روی زمین یا میز بگذارد و از نوشیدن شرابِ ریخته شده در پیمانه اش طفره برود. از این رو دارندۀ جام مجبور بوده است محتویات آن را لاجرعه سربکشد. اما برای اینکه کسی بیش از اندازۀ ظرفیت خود باده گساری نکند و از سرِ مستی با حرکت و یا گفتار خود، احترام و شأن مجلس شاهانه را از بین نبرد، هر کدام از مدعوین، پیمانه یا همان شاخ مخصوص خود را داشته که به جهت تعین میزان توانائی او در باده گساری، خطی در داخل آن شاخ کشیده شده بوده که ساقی برای دارنده پیمانه فقط تا حدِ همان خط، شراب در پیمانه اش می ریخته است .    به مرور زمان تمامی پیمانه های شراب را با هفت خط، مشخص و درجه بندی کردند. در مجالسی که پادشاه حضور داشته است، میهمانان معمولاً از سه تا شش خط شراب می نوشیده اند. اما بوده اند افرادی که «لوطی» نیز خوانده می شده اند که تا هفت خط را شراب می نوشیدند بدون آنکه حالتی مستانه درآنها ظاهر شود که در پی آن دست به حرکاتی بزنند که موجب هتکِ حرمتِ حضور پادشاه در مجلس بشود.    این قبیل افراد را «هفت خط» می نامیده اند، یعنی که آنها افرادی صاحب ظرفیت و زرنگ بوده و به کلیه رموز و فنون شرابخواری تسلط کامل داشته اند. این اصطلاح به مرور زمان جنبه عام و مَجازی پیدا کرده و در فرهنگ عامه به افراد باهوش و زیرک و مرد رند «هفت خط» اطلاق گردیده است. البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که هم اکنون این اصطلاح و مثل، بار معنایی منفی دارد. همچنین جهت مزید اطلاع اضافه می شود که هر یک از خطوط هفتگانه جام شراب، اسم ویژۀ خود را داشته است:    1- خط مزور - کمترین میزان شراب در جام    2- خط فرودینه    3- خط اشک    4- خط ازرق (خط شب، خط سیاه یا خط سبز) این خط کاملاً در وسط پیمانه بوده و خط اعتدال درشرابخواری محسوب می گردیده است.    5- خط بصره    6- خط بغداد    7- خط جور که لب پیمانه بوده و جام بیش از آن جا نداشته؛ به عبارت دیگر جام لبریز از شراب می بوده است. , ...ادامه مطلب

  • داستان کلوخ زدن بهلول و سه اشتباه دانشمند

  • داستان کلوخ زدن بهلول و سه اشتباه دانشمند     روزى بهلول از مجلس درس یکی از دانشمندان و عالم دین عصر خود گذر مى کرد. او را مشغول تدریس دید و شنید که او مى گفت: «حضرت صادق علیه السلام مطالبى می گوید که من آنها را نمى پسندم. اول آنکه شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتی که شیطان از آتش خلق شده و چگونه ممکن است به واسطه آتش عذاب شود. دوم آنکه خدا را نمى توان دید و حال اینکه خداوند موجود است و چیزی که هستى و وجود دارد، چگونه ممکن است دیده نشود. سوم آنکه فاعل و به جا آورنده اعمال خود بنى آدمند در صورتی که اعمال بندگان به موجب شواهد از جانب خداست نه از ناحیه بندگان.»   بهلول همین که این کلمات را شنید کلوخى برداشت و  به سوى آن دانشمند پرت کرده و گریخت. اتفاقا کلوخ بر پیشانى او برخورد کرد و پیشانیش را کوفته و آزرده نمود. آن دانشمند و شاگردانش از پی بهلول رفتند و او را گرفته پیش خلیفه وقت (هارون) بردند. بهلول پرسید: «از طرف من به شما چه ستمى شده است؟» او گفت: «کلوخى که پرت کردى سرم را آزرده است.» بهلول پرسید: «آیا می توانى آن درد را نشان بدهى؟» جواب داد: «مگر درد را مى توان نشان داد؟» بهلول گفت: «اگر به حقیقت دردى در سر تو موجود است چرا از نشان دادن آن عاجزى و آیا تو خود نمى گفتى هر چه هستى دارد قابل دیدن است و از نظر دیگر مگر تو از خاک آفریده نشده اى و عقیده ندارى که هیچ چیز به هم جنس خود عذاب نمى شود و آزرده نمى گردد؟ آن کلوخ هم از خاک بود پس بنا به عقیده تو من تو را نیازرده ام! از اینها گذشته مگر تو در مسجد نمی گفتى هر چه از بندگان صادر شود در حقیقت فاعل خداوند است و بنده را تقصیر نیست پس این کلوخ هم از طرف خداوند بر سر تو وارد شده و مرا تقصیرى نیست.»   آن دانشمند فهمید که بهلول با یک کلوخ سه غلط و اشتباه او را فاش کرد. در این هنگام هارون الرشید خندید و او را مرخص نمود. , ...ادامه مطلب

  • داستان شاه عباس و شیخ بهایی و گربه های شمع به دست

  • داستان شاه عباس و شیخ بهایی و گربه های شمع به دست     در تاریخ آمده است به رسم قدیم روزی شاه عباس کبیر در اصفهان به خدمت عالم زمانه شیخ بهائی رسید پس از سلام و احوالپرسی از شیخ پرسید: «در برخورد با افراد اجتماع اصالت ذاتی آنان بهتر است یا تربیت خانوادگی‌شان؟» شیخ گفت: «هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من اصالت ارجح است.» و شاه بر خلاف او گفت: «شک نکنید که تربیت مهمتر است!» بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند به ناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند. فردای آن روز هنگام غروب، شیخ به کاخ رسید. بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید. سفره‌ای بلند پهن کردند و برای روشن کردن مهمانخانه، پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن کردند! درهنگام شام، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت: «دیدی گفتم تربیت از اصالت مهم‌تر است. ما این گربه‌های نا اهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت تربیت است.» شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت: «من فقط به یک شرط حرف شما را می‌پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه‌ها مثل امروز چنین کنند!» شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت: «این چه حرفی است! فردا مثل امروز و امروز هم مثل دیروز! کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست و تمرین زیاد انجام می‌شود.» ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند. آن شب شیخ فکورانه به خانه رفت. او وقتی از کاخ برگشت بیدرنگ دست به کار شد چهار جوراب برداشت و چهار موش بخت برگشته در آنها نهاد. فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشریفات همان و سفره همان و گربه‌های بازیگر همان. شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرف هایش می‌دید زیر لب برای شیخ رجز می‌خواند که در این زمان شیخ موش ها را رها کرد که در آن هنگام، هنگامه‌ای به پا شد. یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال و این یکی جنوب. این بار شیخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: «شهریارا! یادت باشد اصالت گربه موش گرفتن است گرچه تربیت هم بسیار مهم است ولی اصالت مهم‌ تر! یادت باشد با تربیت می‌توان گربه اهلی را رام و آرام کرد ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل و اصالت خود بر می‌گردد و همان گربه, ...ادامه مطلب

  • داستان پدر عصبانی در اورژانس

  • داستان پدر عصبانی در اورژانس     پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد. او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباس هایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد. او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: «چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟»   پزشک لبخندی زد و گفت: «متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه سریعتر خودم را رساندم و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم.»   پدر با عصبانیت گفت: «آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو می توانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا می مرد چکار می کردی؟»   پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: «من جوابی را که در کتاب مقدس انجیل گفته شده می گویم؛ از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم. شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است. پزشک نمی تواند عمر را افزایش دهد. برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه. ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا.»   پدر زمزمه کرد: «نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است.»   عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد و گفت: «خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد.» و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه بیمارستان را ترک می کرد گفت: «اگر سؤالی دارید، از پرستار بپرسید.»   پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: «چرا او اینقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟» پرستار پاسخ داد: «پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد. وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.» هرگز زود کسی را قضاوت نکنید چون شما نمی دانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان می گذرد یا آنان در چه شرایطی هستند. , ...ادامه مطلب

  • داستان شتر و موش در مثنوی

  • داستان شتر و موش در مثنوی     موشی افسار شتری را گرفت و به راه افتاد. شتر به دلیل طبع آرامی که دارد با وی همراه شد ولی در باطن منتظر فرصتی بود تا خطای موش را به وی گوش زد کند. این دو به راه ادامه دادند تا به کنار رودخانه ای رسیدند. موش از حرکت باز ایستاد و شتر از او پرسید که: «چرا ایستاده ای تو رهبر و پیشاهنگ من هستی؟» موش گفت: «این رودخانه خیلی عمیق است.» شتر پایش را در آب نهاد و رو به موش گفت: «عمق این آب فقط تا زانوست.» موش گفت: «میان زانوی من و تو فرق بسیار است.» شتر پاسخ داد: «تو نیز از این پس رهبری موشانی چون خود را بر عهده گیر.» چون پیمبر نیستی پس رو براه          تا رسی از چاه روزی سوی جاه تو رعیت باش گر سلطان نیی          خود مران چون مرد کشتی بان نیی , ...ادامه مطلب

  • داستان 57 سنت پول دختر کوچولو و بیشتر شدن آن

  • داستان 57 سنت پول دختر کوچولو و بیشتر شدن آن   یک روز یه دختر کوچولو کنار یک کلیسای کوچک محلی ایستاده بود ؛ دخترک قبلا یکبار آن کلیسا را ترک کرده بود چون به شدت شلوغ بود . همونطور که از جلوی کشیش رد شد ، با گریه و هق هق گفت : " من نمیتونم به کانون شادی بیام ! " کشیش با نگاه کردن به لباس های پاره ، کهنه و کثیف او تقریباً توانست علت را حدس بزند و دست دخترک را گرفت و به داخل برد و جایی برای نشستن او در کلاس کانون شادی پیدا کرد . دخترک از اینکه برای او جا پیدا شده بود بی اندازه خوشحال بود و شب موقع خواب به بچه هایی که جایی برای پرستیدن خداوند عیسی نداشتند فکر می کرد . چند سال بعد ، آن دختر کوچولو در همان آپارتمان فقیرانه اجاره ای که داشتند ، فوت کرد . والدین او با همان کشیش خوش قلب و مهربانی که با دخترشان دوست شده بود ، تماس گرفتند تا کار های نهایی و کفن و دفن دخترک را انجام دهد . در حینی که داشتند بدن کوچکش را جا به جا می کردند ، یک کیف پول قرمز چروکیده و رنگ و رو رفته پیدا کردند که به نظر می رسید دخترک آن را از آشغال های دور ریخته شده پیدا کرده باشد . داخل کیف 57 سنت پول و یک کاغذ وجود داشت که روی ان با یک خط بد و بچگانه نوشته شده بود : " این پول برای کمک به کلیسای کوچکمان است برای اینکه کمی بزرگتر شود تا بچه های بیشتری بتوانند به کانون شادی بیایند . " این پول تمام مبلغی بود که آن دختر توانسته بود در طول دو سال به عنوان هدیه ای پر از محبت برای کلیسا جمع کند . وقتی که کشیش با چشم های پر از اشک نوشته را خواند ، فهمید که باید چه کند ؛ پس نامه و کیف پول را برداشت و به سرعت سمت کلیسا رفت و پشت منبر ایستاد و قصه فداکاری و از خود گذشتگی آن دختر را تعریف کرد . او شماس های کلیسا را برانگیخت تا مشغول شوند و پول کافی فراهم کنند تا بتوانند کلیسا را بزرگتر بسازند . اما داستان اینجا تمام نشد . یک روزنامه که از این داستان خبردار شد ، آن را چاپ کرد . بعد از آن یک دلال معاملات ملکی مطلب روزنامه را خواند و قطعه زمینی را به کلیسا پیشنهاد کرد که هزاران هزار دلار ارزش داشت . وقتی به آن مرد گفته شد که آنها توانایی خرید زمینی به آن مبلغ را ندارند ، او حاضر شد زمینش را به قیمت 57 سنت به کلیسا بفروشد . اعضای کلیسا مبالغ بسیاری هدیه کردند و تعداد زیادی چک پول هم از دور و نزدیک به دست آ, ...ادامه مطلب

  • داستان الکساندر فلمینگ : مخترع پنی سیلین

  • داستان الکساندر فلمینگ : مخترع پنی سیلین   الکساندر فلمینگ کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند فلمینگ نام داشت . یک روز ، در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده ‌اش بود ، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید ، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود ، فریاد می ‌زد و تلاش می‌ کرد تا خودش را آزاد کند . فارمر فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات داد. روز بعد ، کالسکه‌ ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید . مرد اشراف ‌زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود . اشراف زاده گفت : می ‌خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی . کشاورز اسکاتلندی جواب داد : من نمی ‌توانم برای کاری که انجام داده ‌ام پولی بگیرم . در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد . اشراف‌ زاده پرسید : پسر شماست ؟ کشاورز با افتخار جواب داد : بله با هم معامله می ‌کنیم . اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند . اگر شبیه پدرش باشد ، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد. فلمینگ با هزینه آن اشراف زاده بزرگ شد و تحصیل کرد تا اینکه روزی پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سِر الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین مشهور شد ... سال ‌ها بعد ، پسر همان اشراف ‌زاده به ذات الریه مبتلا شد . فکر می کنید چه چیزی نجاتش داد ؟ بله درست حدس زدید همان پنی سیلین., ...ادامه مطلب

  • داستان پسر و گلدان و سکه با ارزش

  • داستان پسر و گلدان و سکه با ارزش   روزی دست پسر بچه ای که در خانه با گلدان کوچکی بازی می کرد ، در آن گیر کرد و هر کاری کرد ، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند به ناچار پدرش را به کمک طلبید اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند . پدر دیگر راضی شده بود به شکستن گلدان که تصادفا خیلی هم گرانقیمت بود ، فکر کند . قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت : دستت را باز کن ، انگشت هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن آن وقت فکر می کنم دستت بیرون می آید . پسر گفت : " می دانم اما نمی توانم این کار را بکنم " پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود پرسید : " چرا نمی توانی ؟ " پسر گفت : " اگر این کار را بکنم سکه ای که در مشتم است ، بیرون می افتد " . گاهی انسان در زندگی به بعضی چیز های کم ارزش چنان اهمیت می دهد که ارزش دارایی های پرارزش مان را فراموش می کنیم ., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها